خدایگانا ، آنی که دشمنان ترا


دریده نیزه و تیر تو سینه و حدقه

نجاح تو بمعالی هزار چون جراح


رباح تو ببزرگی هزار چون صدقه

منم ، که رقت احوال من بدان درجه است


که مانده ام متحیر در انده نفقه

طمع بریده ام از جامگی ، از آن امروز


مرا نکایت دشمن فگند ازان طبقه

تبارک الله ! از جامگی چو در گذری


نه عادت صله ماند و نه سنت صدقه